نويسنده : آصف آشنا
"جناب دکتر اشرف غنی احمدزی، نامزد انتخابات ریاست جمهوری، درود!
پیش از سیاست، آرزومندم صحتمند و آرام باشید. یعنی در وضعیتی که بتوانید این نامه را با حوصلهمندی بخوانید؛ چون این نامه یک متن سخت، صریح و سیاسی است. از آنسو، شما حسابی خستۀ دو دور کار و پیکار نفسگير مبارزات انتخاباتی هستید و هم، زندگی و سن سال، شما را در وضعیتی قرار داده است که وقتی با موضعگیریهای صریح و رک طرف میشوید، متأسفانه حوصلهمندیتان خیلی ساده تحلیل میرود؛ اما بازهم، آرزومند سلامتی و حوصلهای که بتوانید این نامه را با آرامش کامل بخوانید، هستم.
جناب دکتر غنی!
پس اجازه بدهید برویم روی اصل مسئله؛ «سیاست و سرنوشت». این دو امر و مسئلهای که دیر زمانی است در این سرزمین به کلافی سردرگم میماند. گمشدهای که هرچه بیشتر دنبال سر و تهش میگردیم، بیشتر از پیش دور سر و گردنمان پیچ میخورد و به گفتۀ نیچه: «جراب جان» میشود. از سوی دیگر، این دو امر آنقدر پرمسئله اند که نه جناب شما میتوانید از کنارش بهسادگی عبور کنید و نه من. آخر «من» و «شما» (فردی و نوعی) حرفهای «گفته نشده» و «گفته نمیشوند»ِ بسیاری را در مورد «اصل مسئله» میدانیم. بلی که مردم نیز در این خصوص خالی الذهن نیستند. کلیات «مسئله» را متناسب به حال و روزشان دارند. چون مسئلۀ «سیاست» از دیر زمان تا امروز، همواره زندگی و «سرنوشت» مردم را دستخوش حادثه و دگرگونی کرده است.
جناب دکتر غنی!
چندروز دیگر به پایان مبارزات انتخاباتی و محقق شدن «حماسۀ دوم» برای تعیین سرنوشت نمانده است. سرنوشتی که از دیرباز تا امروز، همواره با حادثه و فاجعه رقم خورده و همواره از مردم قربانی گرفته است؛ مردمی که هیچگاه، در هیچ مقطعی از تاریخ این سرزمین (افغانستان) مجال و اجازۀ انتخاب کردن نداشتهاند؛ مردمی که در تمام این مدت، بار سنگین و کشندۀ محرومیت از حقوق مدنی-سیاسیشان را بهدوش کشیدهاند و تا این جای کار، چانس زندگی کردن در بستر ارزشهای شهروندی را آنگونه که باید، نداشتهاند.
جناب دکتر غنی!
این را نه شما، نه هیچکس دیگر انکار میتواند که تاریخ سیاسی سرزمین ما (افغانستان)، تاریخ بیگانه با مفهوم شهروندی است و تازه، گاهی اگر تلاشهایی برای پاگیری مفهوم «شهروندی» و بسترسازی برای «تحقق ارزشهای شهروندی» صورت گرفتهاند، به صورت فجیعانه سرکوب شدهاند. حتا شما یکی از کسانی هستید که بدون هیچ ملاحظهای، به رسانهها گفتید که «من با شهروند مشکل دارم و به جای شهروند، از وطندار استفاده میکنم».
جناب دکتر غنی!
بازخوانی تاریخ سیاسی ما، نه تنها سندی برای اثبات غیب و محکومیتِ مفهوم شهروندی و ارزشهای زیرمجموعهاش است، که سراسر شرحی است مستند و مستدل از حاکمیتِ منطق، معیار و تفکر قبیلهای بر ارزشها و اصولهای دموکراتیک و قانونمدار. تاریخ سیاست در سرزمین ما، تاریخِ سیاست حذف است. حذفی که آبشخورش تمامیتخواهی و اقتدار سلطه بر دیگران بوده و است و بالاخره تاریخی است که دغدغۀ حفظ قدرت و دست یازیدن به قدرت، منجر به تجربۀ جنایت و خون میان کاکا و برادرزاده شده است؛ میان پدر و پسر، دو برادر و اقوام و قبایل.
و بالاخره، خوانش تاریخ سیاست و شرح حال کنونی سیاست در این سرزمین را که کنار هم بگذاریم، نتیجهاش این میشود: ما در سرزمینی زندگی میکنیم که در آن واحد طول، متر است؛ واحد وزن، کیلوگرام؛و بدختانه- به دلیل غیبت، محکومیت و سرکوب شدن حقوق مدنی-سیاسی و ارزشهای شهروندی در محور تمامیتخواهی قبیله- قوم و قومیت واحد سیاست قبول شده و جا افتاده است و این اشتباهِ تاریخمند در «سیاست و سرنوشت» این مرز و بوم است که باید «اصلاح» شود و جلو «تداوم» آن در آینده گرفته شود.
این اصلاح ممکن نیست، مگر اینکه به جای «تداوم تمامیتخواهی» در محور «قوم» و «قبیله»، «همپذیری» و «همگرایی» را اساس کار سیاست قبول کنیم، تا باشد که این اصلاح در آینده بستری شود برای محقق شدن مفهوم «شهروندی» و الزامیت حقوق مدنی-سیاسی شهروندان و استقرار نظام مبتنی بر دموکراسی شهروندمحور در افغانستان.
جناب دکتر غنی!
بالاخره خوشحالم که این نامه را برای کسی مینویسم که گذشته از نامزد بودنش در انتخابات ریاست جمهوری، دکترای انسانشناسی دارد. تازه دکترا که برای شما چیزی نیست. شما کسی هستید که کوچکترین ادعایتان، «دومین متفکر جهان» بودن است و یک عالم افتخارات دیگر که در مبارزات انتخاباتی، همواره از آنها به عنوان امتیازهایتان گپ میزنید؛ اما با همۀ اینها، من در این انتخابات به چنددلیل بسیار جدی و موردی، یکی از منتقدان صریح شما بودم و هستم.
من از میان تمام القاب و امتیازهایی که در لیست افتخاراتتان درج میکنید، فقط قبول دارم که: یک، شما دکترای انسانشناسی دارید. دو، مشاور بانک جهانی بودهاید. سه، وزیر مالیۀ دولت افغانستان بودهاید. چهار، رییس دانشگاه کابل بودهاید. پنج، مسوول برنامهی انتقال مسوولیت امنیتی بودهاید. حالا اما در آزمون دموکراسی و تعیین سرنوشت سیاسی مردم، در مقام نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایستادهاید و خود را به زمین و زمان میزنید که شایستۀ این مقام شما هستید و لا غیر. تازه، در جدیدترین ادعایتان در همایش پیوستن آقای قیوم کرزی با شما، گفتید کسی که بر شما دست میگذارد و شما را انتخاب میکند، «نشانهای از عقل و تدبیرش است». راستی، شما اصلاً متوجه آن روی دیگر این حرفتان هستید؟ آیا میدانید که این حرف شما، واضحترین و آشکارترین اهانت ممکن به میلیونها شهروند این سرزمین است که در «حماسۀ شانزدهم حمل» به شما رای رد دادند و در «دور دومِ این حماسه» هیچگاه شما را انتخاب نمیکنند؟
یکی از کسانی شما را انتخاب نکرد و نمیکند، من هستم. چون شما، برای من یک سیاستمدار قومگرا و متعصب، بیباور به اصول دموکراتیک و در نهایت، یک سیاستمدار پوپولیست هستید.
چرا شما قومگرا و متعصب هستید؟
شما ظاهراً شعار میدهید که «هر افغان، با هر افغان مساوی است». اما در میدان عمل سیاسی، در حساسترین لحظه، کنش و واکنش آشکارای قومی دارید. بگذارید چندنمونه ارائه کنم:
یک: نگاه شما به مسئلۀ ترکیب قومی زندانیان در زندان بگرام، یک نگاه قوممحور است. اگر فراموش نکرده باشید، شما در مصاحبۀ تان با تلویزیون «یک» گفتید که «نود و هشت درصد زندانیان بگرام، گویندگان یک زبان اند. این کجایش عادلانه است؟»
حالا شما در همین مورد بهخصوص، چندنکته را برای مردم افغانستان توضیح بدهید. منطق این دغدغۀ زبانی-تباری شما در قبال حضور 98 درصدی گویندگان یک زبان در بگرام، اگر دال بر قومگرایی و تعصب شما نیست، پس چیست؟ بازهم در همین مورد؛ به نظر شما، برای اینکه روزی در درون زندان ترکیب قومی متعادل شود، چهکار کنیم؟ در مناطق آرام، پروژۀ طالبسازی راهاندازی کنیم؟ و بازهم در همین مورد؛ وقتی جرم و جنایت انجام میشود، ما باید عمل انجام شده را اساس محاسبات برای رسیدگی به جرم و جنایت قرار بدهیم یا مسئلۀ قوم و زبان را؟
دو: شما درآستانۀ انتخابات قبلی (2009) کتابِ «روزنهای به نظام عادل» را چاپ کردید. در تیتر روی جلد، این اثر تان را «چارچوبی برای دولتداری مؤثر، اقتصاد متحرک، انکشاف اجتماعی، همکاری بینالمللی، قانونیت و ثبات» معرفی کردید؛ اما در همین کتاب، رويکرد شما در ارائۀ یک فهم از «وضعیت بحران موجود» میان کوچیها و مردم مناطق مرکزی (هزارهها) و همچنان راهحلی که برای جلوگیری و پایان دادن به این بحران در حکومت رویایی آن روزهایتان معرفی کرده بودید و هنوزهم با یک عبارت دیگر از همان فهم دیروزتان دفاع میکنید؛ به نظرتان این نوع فهمیدن و راهحل دادن برای این بحران، چیزی غیر از قومگرایی و تعصب قومی است؟ لابد نشست «هوتل آرزو» که برای نقد کتابتان گرفته شده بود را یادتان هست! آقای عزیز رویش نیز از آن جلسه در یکی از مقالههایش یاد کرده است. من یکی از شرکت کنندگان فعال آن جلسه بودم. نتیجه چه شد؟ تازه یادتان اگر باشد، آنجا نیز چندبار عصبانی شدید…!
سه: شما کسی هستید که قبل از مبارزات انتخاباتی، از رهایی «زندانیان بگرام» دفاع میکردید و در زمان مبارزات رفتید در قندهار اعلام کردید که «من یک و نیم سال پیش به شما قول داده بودم که زندانیان را از بگرام رها میکنم. حالا ببینید من این کار را کردهام یا نه؟»
حالا اگر این مسئله مثل حرف قبلیتان که در قبال عدم تعادل در ترکیب قومی «زندانیان بگرام» گفته بودید، از باور و عملکرد قومیتان نمیآید، پس شما بگویید، منشأ آن در چه چیزی است؟
چرا شما بیباور به اصول دموکراتیک هستید؟
یک: از متوصل شدنتان به مجددی شروع میکنم. با چه منطقی جرئت کردید این پیر «شیخ فانی» شده را بیاورید و با سوءاستفاده از ارزشهای دین، در مقابل دموکراسی و تصمیم مردم ایستاد کنید تا هر چرند و پرندی که از دهانش بیرون شود را به خورد مردم مؤمن افغانستان بدهد؟
دو: با حزب اسلامی چهکار کردید؟ کسانی را آوردید به عنوان شخصیتهای تأثیرگذار حزب اسلامی به مردم افغانستان معرفی کردید که هم اکنون، اصلاً عضویت حزب اسلامی را ندارند. متوجه هستید که حزب اسلامیای که حزب بودنش در افغانستان کنونی مشروعیت قانونی دارد، یعنی چه؟ این کارتان بازی با مسئلۀ تحزب در بستر دموکراسی نیست؟
سه: اولین شبِ گروه مذاکره کنندگانِ «حزب حق و عدالت» با تیم شما که آن روزها «تیم داکتران بیسرحد» یکی از تعریفهایش بود را یادتان هست؟ تیمی که اعضایش را جناب شما، جناب دکتر زلمی خلیلزاد، جناب دکتر علی احمد جلالی و جناب دکتر انوارالحق احدی تشکیل داده بودید دیگه!
آن شب ادعای همۀ تان این بود که ما چهار نفر از یک و نیم سال به اینسو، یک تیم هستیم و در اینکه در انتخابات پیشرو تیمی عمل کنیم، تعهد کبتی داریم. اما این طرف، خواستتان این بود که جناب محمد حنیف اتمر و جناب قیوم خان کرزی هم در جمع ما بیایند. بعد ما شش نفر بین خود تفاهم میکنیم و کسی را به عنوان نامزد نهایی به شما معرفی میکنیم.
وقتی من منطق طرح شما را نقد و رد کردم، واکنش شما در مقابل من چه بود؟ یادتان هست؟ بحث من این بود که ما (حزب حق و عدالت)، شما چهار نفر را یک تیم قبول داریم و به تعهد کتبیتان احترام میگذاریم؛ اما شما هم بر سر حرفتان باشید و هم به شخصیت حقوقی ما که «حزب حق و عدالت» باشد، اعتراف کنید و احترام بگذارید. یعنی یک نفر از شما به عنوان یک تیم، یک نفر از ما به عنوان یک حزب. در ضمن، جناب قیوم خان کرزی نیز برای ما قابل تحمل نیست؛ چون افغانستان در مرحلهای نیست که انتقال قدرت در درون خانواده را بربتابد.
پاسخ توأم با عصبانیت شما این بود: «داشتن قیوم خان ما را قوی میسازد. او یکی از شخصیتهای نیک مملکت است. شما که هر روز با استاد محقق میبینید، من چیزی گفتهام؟»
این پاسخ شما سه مشکل جدی داشت: یک، با عصبانیت و تندی ارائه شد و روحیۀ مجلس را تغییر داد. دو، بازهم به شخصیت حقوقی حزب حق و عدالت اعتراف نکردید. سه، من آن شب فقط به نمایندگی از هویت قومیام با شما مذاکره نمیکردم، بلکه به عنوان عضو هیئت رهبری یک حزب و تیم مذاکره کنندهاش آنجا حضور داشتم. شما اصلا به این نکته توجه نکردید و یک راست مرا به استاد حاجی محمد محقق نسبت دادید. همچنان مرا متهم به دیدار هر روزه با جنابشان کردید؛ درحالیکه من تا آن شب، هیچ وقتی با جنابشان جلسهای نداشتم.
حالا شما بگویید، این همه که گفتم، غیر از بیباوری به اصول دموکراتیک و ملاحظۀ تباری چه معنا میشوند؟
چهار: سرنوشت «حماسۀ مردم در شانزدهم حمل» درج تاریخ سیاسی کشور میشود. منطق دور دوم رفتن انتخابات، بازی و عملکرد شما و همۀ نامزدان بهخصوص تیم رقیبتان، بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان است. فردا به عنوان تاریخ و تجربۀ دموکراسی قضاوت میشود. راستی، نگران قضاوت تاریخ نیستید؟
چرا شما یک سیاستمدارِ پوپولیست هستید؟
از جوک «دومین متفکر جهان» بودنتان میگذرم. از اینکه چندین روز با لقب «سپهسالار فکری و سیاسی» که خانم فرخنده زهرا نادری به شما اعطا کرد، مانور انتخاباتی دادید، اصلاً گپ نمیزنم. اما اینکه دکترایتان در انتروپولوژی (انسانشناسی) است و خودتان را یکی از «اقتصاددانهای شناخته شدۀ جهان» جا میزنید چه؟ در کشوری که هنوز از انسانهایش آمار درست و قابل اعتمادی در دست نیست، شما در مورد آمار درختهایش حرف میزنید چه؟ به مسئلۀ عبادت و اجرای احکام شرعی و امور تعبدیتان کاملاً احترام دارم. اما اینکه بعد این همه سال، سراسر مبارزات انتخاباتی مکه میروید و حج میکنید و به قول فیسبوکیها، پشت به قبله عکس یادگاری- تبليغاتی میگیرید، چه؟ اینکه خود را متخصص دین و ادبیات فارسی معرفی میکنید چه؟
آقای غنی!
راستی فاصله میان قضاوت خودتان و نقدهای مبتنی بر واقعیت امر را در قبال چگونگی روند انتقال مسوولیتهای امنیتی و رهایی زندانیان بگرام بهدرستی میدانید؟ به نظر شما، این دو کارنامۀ تان چه تأثیری روی وضعیت امنیتی گذاشته است؟ انتظار دارید مردم در هنگام رای دادن در مورد شما، با چه قضاوتهایی باید تصمیم بگیرند؟
خوب، نیاز نیست بیشتر از این طولانیاش کنیم. اگر خواستید، نامهام را درست و موردی پاسخ بدهید. پیشنهاد میکنم نامه را بار بار بخوانید.
در نهایت، تا یادم نرفته است، اگر خواستید معنای تفکر را کمی درستتر بفهمید، نیاز است حداقل یک کتاب معروف، «چنین گفت زرتشت» را بخوانید. نیچه، این مرد متفکر، در این کتاب در مورد «دولتداری و دولتمردان» و «دانشوران» و «اخلاق» با شما حرف و حدیثهای بسیار محکمی دارد.
شما سلامت باشید!"
ياداشت در باره اين مناظرۀ رسانه اى- نوشتارى آژانس خبرى پژواک:
آژانس خبرى پژواک، نوشته هاى دقيق نويسندگان حمايتى کانديدان رياست جمهورى را به نشر میرساند که در آن، لياقت و علت کانديداتورى نامزد دلخواه شان، نمونه هاى برترى برکانديدان ديگر و نقاط ضعف ساير کانديدان، در آن گنجانيده شده باشد. آژانس خبرى پژواک، چون يک ادارۀ غيروابسته و مستقل است، از نوشته ها حمايت نمى کند؛ اما نوشته ها، بيان کنندۀ نظريات خود نويسندگان بوده و مسووليت آن نيز به دوش آنها خواهد بود.